18 آبان 1400

دهمین پیش‌نشست دومین کنفرانس بین‌المللی یکجانبه‌گرایی و حقوق بین‌الملل

دهمین پیش‌نشست دومین کنفرانس بین‌المللی یکجانبه‌گرایی و حقوق بین‌الملل

خلاصه اجرایی



اتخاذ رویکرد یکجانبه‌گرایی و آثار و پیامدهای آن در حقوق بین‌الملل موضوع گفتگو با کارشناسان افغانستانی حول مؤلفه «بازیگران غیردولتی» بود که در ادامه مهم‌ترین محورهای آن بررسی می‌شود:




  • خروج یکجانبه آمریکا از افغانستان حائز پیامدهای جدی امنیتی برای منطقه و جهان است که از آن‌جمله: 1. پیروزی روایت ضدآمریکایی گروه‌های افراطی و درنتیجه افزایش اعتمادبه‌نفس و قدرت عضوگیری‌شان؛ 2. افزایش هزینه‌های امنیتی کشورهای همسایه به‌خصوص در امنیت مرزی؛ 3. برهم خوردن نظم منطقه‌ای و توازن قدرت (برای مثال افزایش قدرت پاکستان و چین)؛ 4. پیوند گروه‌های تروریستی؛ 5. الگوشدن تسخیر دولت توسط طالبان.

  • سکوت بین‌المللی در برابر تحولات افغانستان این مسئله را به‌صورت تلویحی مورد تأکید قرار می‌دهد که یک بازیگر غیردولتی افراطی و تروریستی نیز می‌تواند با تغییر فضای بین‌المللی (منافع بازیگر مقابل) تبدیل به‌طرف مذاکره و صاحب حق برای کسب قدرت شود.

  • کاهش اعتماد به تعاملات و تعهدات بین‌المللی در قبال کشورهای کمترتوسعه‌یافته.

  • خروج نیروهای آمریکایی می‌تواند زمینه افزایش تفکرات افراطی را در خارج دور اروپا را فراهم آورد و اختلافات اروپا و آمریکا به‌واسطه پیامدهای ناشی از تحولات افغانستان و آثار و پیامدهای آن به‌ویژه در بحث مهاجران و جرائم سازمان‌یافته افزایش یابد.

  • ایجاد امارت اسلامی در افغانستان و کسب سطحی از مشروعیت و پذیرش از سوی فضای بین‌المللی می‌تواند زمینه تبدیل این کشور به مأمن گروه‌های تروریستی بین‌المللی را فراهم و آنها را از بسیاری از مناطق نظیر سوریه و عراق به‌سوی افغانستان بکشاند؛ در این صورت، این گروه‌ها: 1. در قدرت سهیم خواهند شد؛ 2. حمایت مالی و لجستیکی برای عملیات خود کسب خواهند کرد؛ 3. فضای لازم برای بازیابی و عضوگیری و آموزش به دست خواهند آورد.



 



 



مشروح گزارش



مؤسسه مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران در تاریخ یکشنبه 14 شهریور 1400 دهمین پیش‌نشست دومین کنفرانس بین‌المللی یکجانبه‌گرایی و حقوق بین‌الملل را با عنوان «یکجانبه‌گرایی و بازیگران غیردولتی» برگزار کرد. در این نشست که به صورت آنلاین برگزار شد، اساتیدی از کشور افغانستان مشارکت داشتند. سخنرانان این نشست آقایان عبدالطیف نظری رئیس هیئت مؤسسان دانشگاه غرجستان، شیراحمد سعیدی کارشناس مسائل افغانستان، جاوید حسینی پژوهشگر مؤسسه مطالعات راهبردی شرق و خانم‌ها صابره اعتبار، دانشجوی دکتری دانشگاه الزهرا و سمیه مروتی، مدیر گروه جنوب و شرق آسیا به‌عنوان مدیر نشست بودند. در ادامه به مهم‌ترین محورهایی که در این نشست از سوی سخنرانان مطرح شد، اشاره خواهد شد:



در ابتدا آقای دکتر عبدالطیف نظری با اشاره به تحولاتی که پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان روی داده گفت: این روزها به‌صورت زنده و عینی شاهد چگونگی قدرت‌گیری یک گروه شبه‌نظامی با هماهنگی غرب هستیم. این که چگونه تغییر سیاست‌ها و منافع بازیگران می‌تواند طالبان تروریست را تبدیل به بازیگری به‌عنوان طرف مشورت و مذاکره کند. در اینجا فقط منافع آمریکا نیست و منافع جمعی از کشورها را شاهد هستیم. پاکستان، چین، کشورهای عربی، ایران، ترکیه، اروپا و آمریکا از زمره کشورهایی هستند که نگاهشان نسبت به تحولات افغانستان بسیار حائز اهمیت است. با دیدن عکس‌العمل این بازیگران می‌توان لایه‌های پنهان تسخیر کابل توسط طالبان را درک کرد.



طالبان فقط یک گروه تروریستی که در کوه‌ها مخفی‌شده بود و امروز از مخفیگاه‌هایش بیرون آمده و در کابل مستقرشده، نیست. برای شناخت طالبان باید دست‌هایی که حمایتگر آن در طی سال‌های گذشته بوده را شناخت، منافع آن را دید و در آن هنگام است که می‌توان انتظار سطحی از ارزیابی و تحلیل درست را داشت. آنچه در افغانستان در جریان است بازی چین و پاکستان است. این دو بازیگر هر یک به دلیلی از خروج نیروهای آمریکایی سود برده‌اند و خلأ ناشی از نبود آمریکا را به‌سرعت پر کرده‌اند. یک سؤال کلیدی اینجا مطرح است: طالبان پس از استقرار در کابل، آیا تغییری در سیاست‌ها و رویکردهایش خواهد داد؟ برای پاسخ به این سؤال باید طالبان را خوب شناخت. برای شناخت طالبان باید لایه‌های رهبری و گروه‌های هم‌پیمان آن را شناسایی و مورد ارزیابی قرار داد. در حال حاضر، بیش از بیست گروه تروریستی و افراطی منطقه ذیل طالبان فعالیت می‌کنند که برای هدفی مشترک با طالبان هم‌پیمان شده‌اند. جماعت اسلامی، حرکت اسلامی، ترکستان شرقی و انصارالله از آسیای مرکزی و تحریک طالبان از پاکستان از زمره این گروه‌ها هستند.



همچنین، ایشان با اشاره به نقش پاکستان گفت پاکستان در پی گسترش قدرت خود در منطقه است و ناتوانی این کشور در مقابل هند این کشور را به سمتِ پایان دادن به یک بحران مرزی دیگر در شمال خود یعنی افغانستان کشانده است. شکست‌های پی هم پاکستان در مقابل هند این کشور را وادار کرد تا درخصوص مقابله با هند راه‌های بدیل و غیرمتعارف را جستجو کند. پس از سرنگونی حاکمیت طالبان، پاکستان متوجه شد که شرایط در راستای منافع ملی آن به‌پیش نمی‌رود و حضور آمریکا در منطقه وضعیت سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی پاکستان را به خطر مواجه می‌کند، دوباره سراغ پاکستان رفت و حمایت‌های بی‌پیشینه‌ای را برای طالبان فراهم کرد، عقبه جغرافیایی، رسیدگی به زخمی‌ها و انتقال آن‌ها به پاکستان، تهیه تسلیحات و هر آن چیزی که برای طالبان در مقابل با اشغال آمریکا در افغانستان نیاز بود. در کنار این حمایت‌ها، لابی‌های منطقه‌ای و جهانی پاکستان زیرکانه منطقه را در مقابل حضور ایالات‌متحده قرارداد و تقابل این منافع به نفع پاکستان رقم خورد که درنتیجه به تاریخ 21 سپتامبر 2021 خروج آمریکا از افغانستان کلید خورد.



رویکرد ایالات‌متحده در خروج غیرمسئولانه از افغانستان منجر به این شرایط پرآشوب شده است. نمی‌توان پذیرفت که آمریکا و دستگاه اطلاعاتی آمریکا و ناتو متوجه فعالیت‌های پاکستان و نقشه این کشور برای افغانستان نشده باشد و یا نداند طالبان واقعاً تغییر نکرده است؟ اگر بپذیریم که خروج آمریکا از افغانستان فقط به دلیل هزینه‌های جنگ 20 ساله بوده است و تفویض یکباره مسئولیت به مردم افغانستان باید گفت که دنیا به‌صورت زنده شاهد پیامدهای سیاست یکجانبه‌گرایانه ایالات‌متحده در افغانستان است و این مسئله می‌تواند در آینده می‌تواند برای هر کشور دیگری روی دهد.



در ادامه، آقای جاوید حسینی از مؤسسه ایران شرقی نیز صحبت‌های خود را با ارائه تحلیلی درباره تحولات افغانستان آغاز کرد و گفت: تا چند ماه پیش اگر از هر تحلیلگری می‌پرسیدید که آمریکا از افغانستان خارج و اجازه می‌دهد طالبان در قدرت قرار گیرد، قطعاً به سواد سیاسی و تسلط او بر تحولات افغانستان او شک می‌کردیم؛ اما امروز شاهد پدیده‌ای هستیم که به‌طور آیندگان درباره آن بیشتر خواهند نوشت. خروج غیرمسئولانه بازیگری که خود را ابرقدرت می‌داند و تقدیم قدرت به بازیگری غیرقانونی که در لیست سیاه امنیتی او و دیگر نهادهای بین‌المللی قرار دارد. رویکرد یکجانبه‌گرایانه آمریکا در ورود و خروج از افغانستان به‌واقع نمود عینی این سیاست است. رویکردی که دیگران را در شرایطی قرار می‌دهد که چاره‌ای جز پذیرش و تطبیق ندارند. هنگام ورود بی‌توجه به هزینه‌های امنیتی که برای کشورهای منطقه و به‌ویژه کشورهای همسایه به بار می‌آورد وارد این کشور شد و طالبان را از یک گروه افراطی محلی به یک گروه افراطی با ارتباطات گسترده بین‌المللی تبدیل کرد و از سوی دیگر، القاعده را از یک گروه تروریستی که نامش برای بسیاری چندان شناخته نبود تبدیل به گروهی کرد که در جهان شناخته شد و فضا برای تبلیغ ایده ضدآمریکایی‌اش مهیا دید و خود را احیا و گسترش داد.



در شرایط کنونی تحولات افغانستان در چند سطح قابل‌بررسی است: برای مردم افغانستان، برای افغانستان به‌مثابه یک دولت، برای کشورهای همسایه افغانستان، برای منطقه و جهان. پاسخ ابتدایی برای تمام این گزینه‌ها افزایش هزینه‌ها در تمامی حوزه‌ها به‌خصوص حوزه امنیتی است. قدرت‌گیری طالبان در افغانستان کشورهای همسایه افغانستان را در شرایطی قرار داده که با یک پدیده واقعی و در جریان به نام امارت اسلامی در همسایگی‌شان چگونه باید روبه‌رو شوند، آن را به رسمیت بشناسند و یا خیر. اتخاذ هر رویکردی در قبال افغانستان برای آنها حائز هزینه‌های بالای امنیتی است. تمامی این کشورها به‌خصوص کشورهای آسیای مرکزی در هراس از افزایش اعتمادبه‌نفس گروه‌های تجزیه‌طلب، افراطی و اسلامگرا در این کشورها هستند و به این می‌اندیشند که پس از استقرار قدرت طالبان آیا این گروه‌ها به موطن خود بازخواهند گشت و یا در افغانستان باقی خواهند ماند؟ در این میان تاجیکستان باتوجه به تجربه جنگ‌های داخلی و وجود چندین گروه افراطی بیشترین هراس را دارد.



 آقای شیراحمد سعیدی دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل در دانشگاه خوارزمی و از کارشناسان مسائل افغانستان در پاسخ به سؤال آینده فعالیت طالبان در افغانستان و پیامدهای آن برای منطقه و جهان گفت: اینکه طالبان ذیل مدیریت و هدایت پاکستان و چین چه خواهد کرد، نمی‌توان به درستی به آن پاسخ داد و پیش‌بینی دقیقی ارائه کرد. چیزی که می‌دانیم این است، تمامی بازیگران ناتوان از ارائه تحلیل درست در قبال تحولات افغانستان هستند و چرایی خروج یکجانبه آمریکا از افغانستان را درک نمی‌کنند. برای بررسی تحولات افغانستان باید از مناظر ذیل به آن نگریست: 1. ایدئولوژیکی؛ 2. منافع ملی بازیگران. بی‌توجه به رویکردهای عقیدتی و فهم بازی بازیگران منطقه‌ای و جهانی نمی‌توان افغانستان امروز را فهم کرد. برای مثال، باید بررسی کرد چرا ترکیه برای گرفتن کنترل فرودگاه کابل بی‌تاب است؛ چرا ایران سکوت کرده، چرا چین از طالبان حمایت قطعی نکرده اما وعده کمک چندمیلیون دلاری داده، چرا رئیس آی.اس.آی وارد کابل شده و بسیاری چراهای دیگر که باید مطرح کرد و به هریک به دقت پاسخ داد؛ تا از این رهگذر بخشی از لایه‌های پنهان بحران فعلی در افغانستان عیان شود.



پیشروی نیروهای طالبانی در افغانستان از جنوب به سمت مرکز و شمال، واگذاری ولایت‌ها، عیان‌شدن خیانت نیروهای دولتی، فرار اشرف غنی و برخی مقامات ارشد این کشور این گزاره را پررنگ می‌کند که سقوط کابل ذیل یک بازی عملیاتی و اطلاعاتی منطقه‌ای صورت گرفته است و ارتباط مستقیمی با توان و اثر نیروهای طالب ندارد. در واقع، برای ارائه یک تحلیل درست برای آینده افغانستان و ارائه توصیه‌های سیاستی شناخت ریشه‌ای و اساسی در چند حوزه ضروری است: 1. افغانستان (لایه‌های مختلف سیاسی، قومی، اجتماعی)؛ 2. کشورهای منطقه (مقدورات و محذورات در کنار شناسایی ابرپروژه‌های اقتصادی و راهبردی آنها)؛ 3. روندهای جهانی. شناخت طالبانی که در کابل قدرت را در دست گرفته در ظاهر ساده است و این ساده‌سازی را در سخنان بسیاری از تحلیلگران و حتی مقامات کشور شاهد هستیم. شناخت طالبان افغانستان و لایه‌های رهبری آن بسیار حائز اهمیت است؛ اما آنچه کمتر به آن توجه شده، زیرگروه‌های طالبان است. گروه‌های کشورهای منطقه که ذیل طالبان برای یک هدف توافق کرده‌اند. براساس بررسی‌های صورت گرفته بیش از 23 گروه تروریستی و افراطی منطقه در حال حاضر با طالبان در افغانستان همکاری دارند که از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. تحریک طالبان پاکستان؛ 2. لشکر طیبه پاکستان؛ 3. القاعده؛ 4. حرکت اسلامی ترکستان شرقی (حزب ترکستان اسلامی)؛ 5. حرکت اسلامی از ازبکستان؛ 6. داعش خراسان؛ 7. شبکه حقانی؛ 8. انصارالله تاجیکستان و دیگر گروه‌های افراطی در کشمیر و آسیای مرکزی و قفقاز. گروه‌هایی که به آنها اشاره شد هر یک به دلیلی کنار طالبان و در افغانستان فعال هستند محور توافق اما یکسان است: «ذیل رهبری طالبان تسری قدرت در جغرافیای افغانستان و ایجاد دولت اسلامی». باتوجه به جغرافیاپایه بودن بسیاری از این گروه‌ها این سؤال مطرح می‌شود که گروهی نظیر حرکت اسلامی ازبکستان که اهدافی در داخل جغرافیای این کشور دنبال می‌کند، از همکاری با طالبان چه سودی خواهد برد.



گمانه‌های جدی در این ارتباط مطرح است که مهم‌ترین و خطرناک‌ترین آن «اتحاد برای پیروزی گروه‌های تروریستی جغرافیا پایه است». امروز افغانستان و فردا شاید ازبکستان و تاجیکستان. این گمانه که مستندات بسیاری برای تأیید آن نیز وجود دارد، اگر صحیح باشد، به‌طورقطع در بلندمدت کشورهای منطقه به‌خصوص در آسیای مرکزی و کشمیر درگیر چالش‌های امنیتی بسیار جدی خواهند بود زیرا طالبان امروز تبدیل به یک «مدل موفق» شده است. یک گروه تروریستی که توانسته قدرت مرکزی را کنار بزند و اعلام دولت کند. به‌طورقطع، رهبران دیگر گروه‌های تروریستی نیز با اتکا به موفقیت طالبان در ایجاد دولت داعیه دولت‌سازی در کشورهای خود را خواهند داشت؛ اما نکته حائز اهمیت این است که آنها دریافته‌اند رمز موفقیتشان «اتحاد» و تقسیم وظایف است. این مخاطره هنگامی سهمگین‌تر خواهد شد که یک بازیگر خارجی وارد عرصه شود و در کنار تأمین تجهیزات و تزریق پول در انتخاب جغرافیای بعدی مؤثر افتد.



آقای سعیدی در ادامه با اشاره به تجربه زیست طالبانی در مناطق جنوبی افغانستان و شمالی پاکستان گفت: هراس از قدرت‌گیری طالبان واقعی است؛ بسیاری از بزرگان قومی پشتون نیز حاضر به همکاری با طالبان نیستند و این مسئله وجود شکاف احتمالی در لایه‌های مختلف طالبان را در آینده نوید می‌دهد. شکاف میان لایه رهبری طالبان حائز پیامدهای متعدد برای طالبان است که از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. ناتوانی در تثبیت قدرت؛ 2. تولد گروه تروریستی دیگر و جنگ با طالبان؛ 3. امکان نفوذ دیگر بازیگران داخلی و خارجی جهت تضعیف قدرت طالبان؛ 4. اجبار این گروه به استفاده از سیاست‌های خشن‌تر در قبال خودی‌ها. به دیگر سخن، جنگ قدرت در افغانستان یکی از هراس‌های جدی پیش‌روی طالبان است و این گروه از این زاویه بسیار آسیب‌پذیر است.



در پایان، خانم صابره اعتبار در ارتباط با تحولات افغانستان و خروج یکجانبه نیروهای آمریکایی از آن گفت: بی‌توجهی به رویکردهای آمریکا و دست کم گرفتن طالبان یکی از دلایل اصلی شرایط امروز افغانستان است. مردم افغانستان خوش‌باورانه به دستاوردهای 20 ساله خود مفتخر بودند و باور داشتند آمریکا آنها را کنار طالبان تنها نخواهد گذاشت، آمریکا هزینه‌های میلیاردی در افغانستان کرده، کشته‌های بسیار داده و خانواده‌های قربانیان 11 سپتامبر هنوز به دنبال احقاق حق خود هستند و از همه مهمتر پیروزی در افغانستان برای وجهه بین‌المللی آمریکا بسیار مهم است. حوادث این‌روزها پوچ بودن تمامی این تصورات را به اثبات رساند. آمریکا در بزنگاه و بدون هماهنگی با بازیگران خارجی و داخلی افغانستان از این کشور خارج و طی توافقی که بخش بزرگی از لایه‌های آن همچنان آشکار نشده، قدرت را به طالبان تحویل داد. اگرچه آمریکا مدعی است که طالبان بدعهدی کرده و براساس توافق صورت گرفته نباید وارد کابل و شهرهای بزرگ می‌شدند اما پس از سقوط هرات و مزارشریف نیز نیروهای آمریکایی از تصمیم خود مبنی بر خروج کامل از افغانستان بازنگشتند و خروج آنها از کابل برابر شد با ورود طالبان به این شهر. براساس توافقات میان خلیلزاد و ملاعمر در دوحه مقرر شده بود که طالبان بدون ورود به مراکز استان‌ها وارد افغانستان شوند و مذاکرات بین‌الافغانی کلید بخورد، یک دولت موقت (ترکیبی از مقامات دولتی و طالبانی) برای 18 ماه مسئولیت اداره کشور را برعهده بگیرد و همانند مسیری که پس از کنفرانس بن طی شد، با تشکیل لویی‌جرگه و نگارش قانون اساسی جدید، قدرت به شکل مسالمت‌آمیزی انتقال یابد.



با امتناع اشرف غنی از کناره‌گیری از قدرت اولین شکست در روند دوحه ایجاد شد و دومین شکست طالبان با ورود به مراکز استان‌ها برخلاف توافقات صورت گرفته، رقم زدند؛ اما بازی دیگری در جریان بود تصویر گویای جدیت اشراف غنی برای حراست از دولت قانونی خویش بود اما در عمل تاکتیک محب سبب شد شهرها بدون مقاومت در اختیار نیروهای طالب قرار گیرد و در بزنگاه غنی کابل را ترک کرد و گفت: «قدرت را به صاحبان اصلیش بازگرداندم». این سخن دعوای دیرین قومی میان پشتون‌های غلجایی را که خلیلزاد و اشرف غنی نیز از آن بودند را پررنگ‌تر کرد و چهره‌ دیگری از تحولات افغانستان را به نمایش گذاشت به گونه‌ای حتی اشخاص متنفذ در افغانستان نیز از سرعت تحولات و آنچه می‌دیدند به حیرت افتادند.



همان‌گونه که ذکر آن رفت، ورود طالبان به کابل موجب تغییر سبک زندگی اجتماعی و سیاسی افغان‌ها خواهد شد و به‌عبارت بهتر، زیست سیاسی این کشور تغییر خواهد کرد. سؤال مهم این است که چه کسانی از این بازی سود بردند و چرا؟ ایالات متحده به خواست خود وارد افغانستان شد، همواره خود را مسئول در ایجاد دولت - ملت‌سازی در این کشور عنوان کرد و به یکباره این کشور را ترک و تمامی امیدهایی که در 20سال گذشته در این کشور ایجاد شده بود را از بین برد. افغان‌هایی که دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، در ادارات دولتی و نهادهای خارجی کار کرده‌اند و سبک زندگی جدیدی را تجربه کرده‌اند به‌طور قطع قادر به پذیرش این سطح از تغییر در دوران طالبان نخواهند بود. اولین پیامد آن خروج نیروهای متخصص از این کشور است و پررنگ شدن بحران مهاجرین در منطقه خواهد بود. در صورت تحقق این موضوع، نهادهای تخصصی موجود در افغانستان نظیر اداره برق، مخابرات و بانک مرکزی چگونه به کار خود ادامه خواهند داد؛ این دست از سؤالات ذهن تحلیلگران را به شدت به خود مشغول کرده است. طالبان ادعاهایی مبنی بر تغییر رویکردهایش مطرح کرده اما نگرانی های جدی درباره صداقت طالبان وجود دارد و همچنین این گروه در موضوعاتی نظیر حقوق زنان و پذیرش قانون اساسی افغانستان در هاله‌ای از ابهام سخن می‌گوید که این مسئله نگرانی‌ها را بیشتر می‌کند.



مواردی که گفته شد، نشان‌دهنده آن چیزی است که در افغانستان روی داد و مسبب آن خروج غیرمسئولانه آمریکا است. خروج یک مسئله است اما آمریکا در طی دو سال گذشته با مذاکره با طالبان به‌نوعی مشروعیت ضمنی به آنها داد و دیگر کشورها را وادار به مذاکره با طالب‌ها کرد و طالبان منزوی را از کوه‌ها بیرون کشید و به آنها قدرت و اعتمادبه‌نفس داد. خروج نیروهای آمریکایی در کنار استقرار نیروهای طالب در کابل منجر به قدرت تبلیغی آنها در جهان اسلام به‌خصوص در میان گروه‌های افراط‌گرا خواهد شد که به نظر می‌رسد مهمترین چالش و هزینه‌ امنیتی در بلندمدت مؤلفه فوق باشد.



نتیجه‌گیری



برابر آنچه ذکر آن رفت، خروج غیرمسئولانه نیروهای آمریکایی از افغانستان و ورود نیروهای طالبان به کابل و تسخیر ارگ موجی از تحیر را در فضای بین‌المللی ایجاد کرد. رویکرد یکجانبه‌گرایانه آمریکا در قبال افغانستان در موضوعات مختلف قابل‌بحث است: 1. ورود به افغانستان؛ 2. سیاستگذاری و حمایت از دولت فاسد غنی و کرزی؛ 3. مذاکره با طالبان و مشروعیت بخشی به آنها؛ 4. خروج از افغانستان؛ 5. تنها گذاشتن مردم افغانستان و کشورهای همسایه با پیامدهای ورود و خروج نیروهای آمریکایی به افغانستان. علیرغم آنکه اسناد چندانی وجود ندارد اما نمی‌توان پذیرفت که آمریکایی‌ها از اتفاقاتی که با خروجشان از افغانستان روی‌داده بی‌اطلاع بوده و یا توان پیش‌بینی آن را نداشته‌اند. اگر چنین باشد باید آن را یک باخت راهبردی برای دستگاه اطلاعاتی آمریکا معرفی کرد. خروج یکجانبه آمریکا از افغانستان پیامدهای متعددی برای مردم افغانستان و کشورهای منطقه در پی خواهد داشت: 1. گسترش تفکرات افراطی به‌واسطه پیروزی رویکردضدآمریکایی؛ 2. اتحاد گروه‌های افراطی منطقه و حرکت آزادانه آنها از خطوط مرزی افغانستان با پاکستان تا آسیای مرکزی؛ 3. افزایش هزینه‌های امنیتی کشورهای همسایه افغانستان؛ 5. تغییر چینش بازیگران و توازن قدرت در منطقه؛ 6. اولویت قرار گرفتن مؤلفه امنیت مرزی در کشورهای همسایه؛ 7. افزایش خروج مردم افغانستان از این کشور و مواجهه کشورهای همسایه با بحران پناهندگی.