18 آبان 1400
نهمین پیشنشست کنفرانس بینالمللی یکجانبهگرایی و حقوق بینالملل
خلاصه اجرایی
اتخاذ رویکرد یکجانبهگرایی و آثار و پیامدهای آن در حقوق بینالملل موضوع گفتگو با کارشناسان پاکستانی حول مؤلفه «حلوفصل اختلافات بینالمللی» بود که در ادامه مهمترین محور آن معرفی خواهد شد:
- درصورتیکه یکجانبهگرایی تبدیل به رویه جهانی شود، تمامی توافقات جهانی بهخصوص توافقات با کشورهای غربی با محوریت آمریکا از مدار توجه کشورهای جنوب خارج و یا تبدیل به توافقات استعماری (یکجانبه) خواهند شد.
- استمرار بهرهگیری ایالاتمتحده از سیاست یکجانبهگرایی در سالهای اخیر متحدان غربی آمریکا را نیز مانند کشورهای کمترتوسعه یافته به هراس واداشته از اینرو، این امر میتواند زمینه همکاری جنوب و شمال را ایجاد کند.
- کشورهای کمترتوسعهیافته نظارهگر نوع رفتار قدرتهای بزرگ و پایبندیشان به توافقات مشترک هستند ازاینرو، در آینده میتواند منجر به ایجاد نحلههای فکری جدید نظیر آنچه در دهههای گذشته بر ضد استعمارگرایی و جنوب و شمال ایجاد شد.
- استمرار استفاده از رویکردهای یکجانبهگرایانه از سوی قدرتهای بزرگ بهخصوص آمریکا زمینه گسترش ناآرامی را فراهم خواهد آورد و دیگر کشورها را نیز در فضایی ناامن و عدم اعتماد فرو خواهد برد و لاجرم تأکید روی نگاه به درون خواهد شد.
گزارش
مؤسسه مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران در تاریخ سهشنبه 16 شهریور 1400 (7 سپتامبر 2021) نهمین پیشنشست دومین کنفرانس بینالمللی یکجانبهگرایی و حقوق بینالملل را با عنوان «یکجانبهگرایی و حلوفصل اختلافات بینالمللی» برگزار کرد. در این نشست که به صورت آنلاین برگزار شد اساتیدی از کشور پاکستان مشارکت داشتند. عرفان شهزاد تخلوی رئیس مؤسسه قرن اوراسیایی، سید نومان علیشاه از اساتید روابط بینالملل دانشگاه مولتان و محمد اکرم ظاهر مدرس دانشگاه عاریفوالا بهعنوان سخنران و سمیه مروتی مدیر گروه جنوب و شرق آسیا بهعنوان مدیر نشست بودند. در ادامه به مهمترین محورهایی که در این نشست از سوی سخنرانان مطرح شد، اشاره خواهد شد:
در ابتدا دکتر عرفان شهزاد با اشاره به دور نخست کنفرانس بینالمللی یکجانبهگرایی گفت: برگزاری کنفرانسهایی از این دست منجر به افزایش همکاریهای میان نخبگی میان پژوهشگران و اساتید در ایران و پاکستان خواهد شد؛ و موضوعات جدیدی چون یکجانبهگرایی لزوم حضور و هماندیشی پژوهشگران منطقه را نشان میدهد و ما نیازمند آن هستیم که نگاه محلی و منطقهای به موضوعات جهانی را بسط دهیم. یکی از مهمترین چالشهای پیشروی ما پذیرش خروجی اندیشکدههای خارجی است. در همین چارچوب باید به مسئله یکجانبهگرایی نیز نگریست. مفهوم آن، آثار و پیامدهای آن برای جهان به خصوص کشورهای جنوب و غرب آسیا و همچنین رویکردهای کشورهای متحد ایالاتمتحده باید موردتوجه قرار گیرند.
باروی کار آمدن دونالد ترامپ مؤلفه یکجانبهگرایی در سیاستگذاری جهانی آمریکا بیشتر توجه رسانهها و کشورهای دیگر را جلب کرد. پیش از آن بیشتر احساس میشد این یک نارضایتی از سوی کشورهای کمترتوسعهیافته است؛ اما ترامپ کاری کرد که این احساس مشترک بینالمللی ایجاد شود. تصمیماتی نظیر خروج از پیمان پاریس، نوع رفتار با آلمان، مکزیک، کانادا و دیگر کشورها و نهادهای بینالمللی رویکرد خودخواهانه آمریکا در مسائل و موضوعات بینالمللی را بیش از پیش نمایان ساخت. خروج آمریکا از قرارداد هستهای ایران نمود عینی این رویکرد است. یکی از ابتداییترین چالشهایی که پیشروی دیگر کشورها قرار میگیرد این است که آیا میتوان به توافقات و قراردادهای بینالمللی که یک سمت آن آمریکا یا یکی از دیگر قدرتهای بزرگ باشند، اعتماد کرد؟ و آیا این رفتار میتواند تبدیل به رویه شود؟
یکی از شاخصههای حقوق بینالملل که در منشورملل متحد نیز به آن اشارهشده، حلوفصل اختلافات بینالمللی است. راهی که از آن طریق رویارویی، بحران و جنگ را از دستورکار دولتها خارج کرد. پس از جنگ جهانی دوم این مؤلفه همواره بهعنوان یک ارزش موردتوجه جامعه بینالمللی بوده اما امروز این سؤال مطرح میشود که آیا ارزشهای بینالمللی نیز میتواند بهعنوان دستاویز استفاده شود؛ یعنی در برخی مسائل مورد تأکید قرار گیرد و در برخی موضوعات به آن توجه نشود. در پاسخ به این سؤال باید گفت، بله چنین است. سیاستهای دوگانه کشورهای غربی بهخصوص آمریکا در قبال موضوعات جهانی همواره اینگونه بوده است؛ اما رویکرد یکجانبهگرایانه ترامپ کشورهای اروپایی را نیز در صف منتقدان قرار داد، به این معنی که دیگر فقط کشورهای جنوب مخاطب سیاستهای دوگانه نبودند و آمریکا بهتنهایی و براساس منافع ملی و نه ارزشهای جهانی عمل میکند. در چند دهه گذشته آمریکا خود را بهعنوان یک ابرقدرت معرفی کرد و یکسری مسئولیتهای بینالمللی را بر عهده گرفت، با رضایت یا اجبار دیگر بازیگران در تمامی نقاط جهان حاضر شد، تصمیم گرفت و دیگران را مجبور به تطبیق با سیاستهایش کرد؛ اما در سالهای اتفاقی که افتاده این است، آمریکا بدون هماهنگی با دیگر کشورها و حتی شرکایش مؤلفههای سیاستگذاری داخلی و خارجیش را تغییر داده و دیگر کشورها را در شرایط دشواری رها کرده است. نمود این موضوع را این روزها در افغانستان، عراق و موضوع هستهای ایران میتوان مشاهده کرد.
دکتر سید نومان علیشاه در ابتدا تعریفی از یکجانبهگرایی ارائه داد و گفت: سیاست اصلی ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم همواره مبتنی بر سیاست یکجانبهگرایانه و اولویت دادن به منافع داخلی به نسبت منافع خارجی بوده است و در این چارچوب هر توافقی که با دیگر بازیگران به امضا رسیده باشد و در آینده سیاستگذار آمریکایی متوجه شود تأمینکننده منافع جاری آنها نیست، بهراحتی و بدون توجه به توافق با شرکا کنار گذاشته میشود. این سیاست همواره مورد انتقاد دوستان و دشمنان آمریکا بوده است. نمود عینی این سیاست را در موضوع خلع سلاح، برنامه هستهای، گمرکی و اقتصادی میتوان مشاهده کرد. ایالاتمتحده و متحدانش در شرایط مختلف میان سیاست یکجانبهگرایانه و چندجانبهگرایانه در حرکت هستند. برای مثال هنگامیکه موافقتنامههای تجاری به نفع آنها باشد، در قبال دیگر کشورها آن را اجباری میکنند؛ اما زمانی که در داخل و حوزه اقتصاد به مشکل بربخورند، سیاست و رویکرد خود را به یکباره تغییر میدهند در صورتی که اگر دیگر بازیگران بهخصوص کشورهای کمترتوسعهیافته چنین میکردند بهطورقطع با جریمههای سنگین مواجه میشدند و در فضای رسانه و مشارکت تجاری بهعنوان بازیگری غیرقابل اعتماد معرفی میشدند.
نمیتوان کتمان کرد که یکجانبهگرایی برای کشورها در مواقعی میتواند سودبخش باشد اما هنگامی میتوان آن را تأیید کرد که برای تمام بازیگران استفاده و عدم استفاده از آن یکسان باشد. در دنیای امروز سیاست یکجانبهگرایی نیز مانند دیگر سیاستها مقطعی مورد استفاده قرار میگیرد و هر بازیگر بهزعم خود و در صورت نیاز به آن رو میآورد. زمانی که منفعتش در بازی همگانی باشد رو به سمت چندجانبهگرایی و زمانی که چندجانبهگرایی تأمینکننده منافعش نباشد، به سمت یکجانبهگرایی حرکت میکند. در این میان آمریکا بیشترین بهرهگیری را از این سیاست داشته و به سبب قدرت حداکثریش در دنیای امروز به خواست خود و با اطمینان از نبود پیامد برای تصمیماتش بهراحتی میان چندجانبهگرایی و یکجانبهگرایی در حرکت است.
نکته حائز اهمیت دیگر انواع یکجانبهگرایی است: یکجانبهگرایی فعال و منفعل. این بدان معناست که برخی بازیگران نظیر برخی کشورهای آفریقایی از سر ناچاری سیاست یکجانبهگرایی را برگزیدهاند و در ذیل یکجانبهگرایی منفعل قرار دارند و نسبت به هیچیک از تحولات بینالمللی و حتی همسایگی واکنشی نشان نمیدهند و در هیچیک از توافقات دست بالا را ندارند. یکجانبهگرایی فعال اما وابسته به اختیار و خرد بازیگر است؛ که با فراست و رصد تحولات خود و رقیب تصمیم به اتخاذ رویکرد مناسب جهت نیل به اهدافش میگیرد. از اینرو و درکل نمیتوان در فضایی که بازیگران بینالمللی گزینهای به نام یکجانبهگرایی پیشرو دارند، روی مؤلفه حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی تأکید کرد، مگر آنکه بازیگران درگیر بتوانند منافع بازیگران جهانی را با اختلافات خود پیوند بزنند.
سخنران انتهایی این نشست دکتر محمداکرم ظاهر بود که گفت دولتها ذیل این سیاست به زیست مشترک در فضای جهانی توجهی ندارند و تأکید را روی بقا و منافع خود قرار میدهند. در حقیقت، یکجانبهگرایی معمولاً با رویکرد چندجانبهگرایی که در آن چند کشور برای پیشبرد یک هدف مشترک با یکدیگر ائتلاف میکنند، متفاوت و در تضاد است. محققان اغلب از اقدامات یکجانبهگرایی انتقاد میکنند، یکی از انتقادات رایج این است که یکجانبه گرایی، دولتهای دیگر را به تشکیل اتحادی مخالف سوق میدهد و این امر باعث عدم توازن با سایر بخشهای اصلی میشود.
وی در ادامه گفت امریکا، کشوری است که سیاست یکجانبه گرایی را دنبال می کند و این سیاست موجب شده است تا این کشور در طی سالهای گذشته با چالشهای بسیاری بهویژه زمان خروج از جنگ افغانستان، برنامه جامع اقدام مشترک و توافقنامه پاریس مواجه شود. دکتر ظاهر در ادامه گفت با تجزیه اتحاد جماهیر شوروری سوسیالیستی سابق، ایالات متحد تنها ابرقدرت در جهان باقی ماند، در دهه 90 بر همه امور تسلط کامل یافت و نهادهای چندجانبه نیز تحتالشعاع برتری این کشور قرار گرفتند. درنتیجه در سال 2001 ایالاتمتحده به افغانستان حمله کرد؛ اما وضعیت جهانی در زمان کنونی پیچیدهتر از گذشته است. پس از گذشت بیش از 20 سال حضور نظامی امریکا در افغانستان، درنهایت ایالاتمتحده با طالبان وارد مذاکره شود. مذاکرات با طالبان برای کاهش منازعه و درگیری آغاز گردید و ایالاتمتحده موافقت کرد از افغانستان خارج شود و در مقابل توافق شد طالبان نیز هرگز از خاک افغانستان برای ایجاد خطر و تهدید استفاده نکند. بااینوجود، توافقنامه صلح با تصمیم یکجانبه دولت ترامپ امضا نشد و گزارش سازمان ملل متحد نیز شکست مذاکرات صلح را ثابت کرد، زیرا هر دو طرف درصدد پیروزی بودند. ولی شواهد حاکی از آن است که درنهایت این امریکا بود که در جنگ افغانستان شکست خورد. با توجه وقایع اخیر در افغانستان نیز میتوان گفت سیاست یکجانبهگرایی امریکا در توافق با طالبان، بهطور کامل به منصه ظهور رسیده است و ایالاتمتحده امریکا نیز همانند اتحاد جماهیر شوروی در سال 1989، طالبان را در کابل رها نمود.
تنش میان جمهوری اسلامی ایران و ایالاتمتحده امریکا نمونه دیگری از سیاست یکجانبهگرایی امریکا است. این سیاست را میتوان در برجام مشاهده نمود که پس از سالها مذاکره میان ایران و گروه ۱+۵ امضا شد. در همین راستا شورای امنیت نیز با صدور قطعنامه 2231 در 20 ژوئیه 2015، کشورهای عضو سازمان ملل متحد را به اجرای مفاد توافق جامع هستهای متعهد ساخت؛ اما امریکا در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ باوجود پایبندی جمهوری اسلامی ایران به تعهداتش از برجام خارج شد و با خروج امریکا بسیاری از تحریمها مجدد اعمال شد. این خروج با واکنش سریع جامعه بینالمللی ازجمله اتحادیه اروپا، آلمان، فرانسه، ترکیه و بسیاری دیگر از کشورها همراه شد. در همین ارتباط ایالاتمتحده اعلام کرد با هرگونه روابط تجاری و واردات از ایران برخورد میکند و تمام این رخدادها نشان میدهد سیاست یکجانبهگرایی، یک نوع رفتار خودخواهانه است که پیامدهای منفی بسیاری برای جامعه جهانی به همراه خواهد داشت، به اتحاد و روابط متقابل بین ملتها آسیب خواهد رساند و نهتنها موجب پایان منازعه و درگیری نمیشود بلکه زمینهساز گسترش رویارویی و ناآرامی نیز خواهد شد. همچنین دنبال کردن این نوع سیاست توسط ایالاتمتحده امریکا نیز درنهایت افول این ابرقدرت جهانی را رقم خواهد زد.
نتیجهگیری
همانگونه که ذکر آن رفت، سیاست یکجانبهگرایانه یکی از چالشهای پیشروی نظم جهانی است و تمامی بازیگران حق بهرهگیری از آن را دارند اما نوع تأثیرگذاری این بازیگران متفاوت است. تأثیری که سیاست یکجانبهگرایانه کشور مالی، عربستان، سوریه، آلمان و اسپانیا میگذارند باهم و با فاصله بیشتر با آمریکا متفاوت است. اتخاذ و عمومی شدن رویکرد یکجانبهگرایی موجب رنگ باختن تمامی توافقات بینالمللی و بهتبع آن توافق برای پایان دادن به اختلافات از طریق مذاکره خواهد شد. اگرچه هر بازیگر اولویت خود را در تأمین منافع حداکثری قرار میدهد اما زیست جهانی الزاماتی دارد که بازیگران لاجرم باید آن را رعایت کنند. نبود قدرت قاهره و بازوی اجرایی واقعی (بیطرف) برای مدیریت، کنترل و جلب مشارکت در جهان کشورها را مجبور به پذیرش برخی الگوهای همکاری و برخی قواعد همراهی نظیر قوانین حقوق بینالملل، توافقات ذیل نهادهای بینالمللی و پذیرش قدرت آنها در اتخاذ تصمیم و اجرای آن میگرداند؛ در صورت از میان رفتن اعتبار این نهادها و ابزارهای جهانی که به مدد سالها تلاش جهانی به دست آمده بهطورقطع با عدم اعتماد بینالمللی و از میان رفتن اعتبار توافقات مواجه خواهیم بود.